ساده مثل آب دنیا ترکیبی است از خوب و بد ، زشت و زیبا ولی رویهم رفته شیرین است مثل گیاه نیشکر ممکنه همه قسمتهاش شیرین نباشه اما در نهایت نتیجش میشه شکر کیمیاگر از نشانه ها حرف میزد ... نشانه هایی که اگر به آنها توجه کنی و بفهمیشان وقوع هرچیزی را متوجه میشوی ... او از زبان مشترک آفرینش میگوید ... اینک من نمیدانم باید این نشانه ها را باور کنم یا خیر؟ اصلا نمیدانم اینها نشانه اند یا همزمانی اتفاقی ...به هرحال گاهی وقت رفتن نزدیک میشود بی آنکه خودت باور کنی یا کوچکترین احتمالش را بدهی . آرامش عجیبی در آنجا بود سکوتی زیبا و دوست داشتنی که آواز پرندگان ، بهم خوردن برگها و شاخه ها و گذر باد از کوچه باغها ، زیباییش را دوچندان می کرد . باد که می آمد صدای بچه ها را بخود می آورد... یاد روزهای کودکی افتادم . یک روز بهاری من ،مریم ،سارینا، آریوا ، شایاس و سپنتا و سیلاتو که به تازگی همسایه ما شده بودند... نشانه ها را میبینم ... درد خفیفی که بیشتر میشود بی آنکه از پا بیندازت . آنقدر نیست که جدی اش بگیری اما هست و طولانی شدنش... اما وقتی خودت رهایی بخواهی وقتی خسته باشی و دوست داری باز کنار بچه ها در باغ نزدیک رودخانه باشی ... لبخند معنی داری بر لبانت مینشیند ...خاطره آن روز برای همیشه در ذهن من مانده و می ماند . هنوز هم وقتی یادم می آید فکر میکنم قشنگترین روز زندگیم بود . همه چیز سرجایش بود پدر ،مادر ،دوستان همبازی و آرامش..و کودکی که هیچ دغدغه ای ندارد... اگر نشانه ها درست باشند و من دیگر نیامدم سراغم را از همان روز بگیرید . اگر کارم داشتید در همان باغ نزدیک رودخانه مرا پیدا کنید... نوشته ای که هیچوقت تمام نشد و ... و اگر نشانه ها نشانه نبودند باز هم همینجا هستم وداع بماند برای بعد... سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:نشانه , پائولو , زبان آفرینش , آرامش , سکوت , آواز پرندگان , لبخند , پدر , مادر , دوستان همبازی , باغ نزدیک رودخانه , :: 8:52
ایرانی درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها
تبادل لینک
هوشمند
|
|||||||||||||||||
|